اون سال هم تصمیم گرفتیم عید رو در کنار اقوام و خاله مهربون بابایی دزفول باشیم هرچند بابایی کمی حال نداشت ولی دزفول همیشه خوش میگذره کلی عروسی رفتیم و چند جای دیدنی بخصوص طبیعت زیبا و بکر منگره ...
زیارت قبول ننه نخودی در انتظار غذا یک سااااال بعددددد لوسی می که میگن شمایی دیوونه دوست داشتنی افکت میدادیم به عکس زمانی که افکت مد نبود همه مدله میخوامت نازو اداشوو وی همواره خود را به خواب میزد ...
این همون عکس ک پست قبلی لجبازی میکرد نمیاوردش دخترم از تابستون کلاس زبانشو شروع کرد فعلا بخاطر کم بودن همکلاسیاش بعد یک ترم نیمه موند ترم دومش خدا کنه چنتا مامان پایه پیدا بشن مثل کلاس نازنین زهرا چند سال مدوام باشه دخترم همش میپرسه کلاسم چی شده ...