یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

یاسمین

عید 96

  اون سال هم تصمیم گرفتیم عید رو در کنار اقوام و خاله مهربون بابایی دزفول باشیم هرچند بابایی کمی حال نداشت ولی دزفول همیشه خوش میگذره کلی عروسی رفتیم و چند جای دیدنی بخصوص طبیعت زیبا و بکر منگره   ...
11 شهريور 1398

دختر جان های من

دختر، زودتر راه می رود  زودتر به تکلم می افتد  زودتر به سن تکلیف می رسد  اصلا انگار از همان اول، عجله دارد انگار هیچ وقت برای خودش وقت ندارد حتی بازی هایش، رنگ و بوی جان بخشیدن دارد چنان معصومانه عروسکش را در آغوش می فشارد؛ گویی سال هاست طعم شیرین  مادری را چشیده است. دختر بودن یعنی همیشه عجله داشتن برای رساندن محبت به دستان دیگران دختر که باشی مهربانی ات دست خودت نیست خوب می شوی حتی با آنان که چندان با تو خوب نبوده اند دل رحم می شوی؛ حتی در مقابل آنهایی که چندان رحمی به تو نداشته اند دختر که باشی زود می رنجی، زود می بخشی، زود می گریی، زود می خندی چون سرشار از احساسی ... تو  مامورِ احساس، روی زمین هست...
12 آذر 1395

جمکران

سلام گل یاسم اون وقتها که شما و اجی نبودید من و بابا هر هفته صبح میرفتیم جمکران حالا که شماها خانم شدین ما هم دوباره این کار رو شروع کردیم و عصر جمعه ها میریم جمکران این بار هم زیر بارون رفتیم که کلی صفا داشت       ...
18 بهمن 1393

سنگ بازی

  یه روز خوب سنگ بازی دخملا اولش بلد نبودین خوب سنگا روجمع کنید بعد تندی یاد گرفتید و کلی ذوق کردید         ...
17 دی 1393

سفر به کاشان

سلام خوشگلم اومدم برات چندتا عکس از سفرمون به کاشان بذارم بزن بریم ...   بیشتر وقت برا خودت عقب بودی و با آبجی بازی میکردید   مثل خودم همیشه یه دستت این مدلی رو پاته   بفرمایید صبحونه   یاس در آبشار نیاسر   باغ فین این آقاهه گوشه عکس هم مال صدا و سیمای اونجا بود تا شما رو دید اومدن ازتون عکس و فیلم گرفتن برا شبکه استانی مثل شیراز هر جا میریم شما منتخب گزارشگرا میشید !     اینجام دسست رو ببین چه مدلی میذاری رو پات   حمام فین     امیدوارم که بهت خوش گذشته باشه گل یاسم   ...
4 شهريور 1392

گردش ما توی یک هوای بارونی و البته خواب چند ساعته یاسی خانم توی هوای عالی

روز پنج شنبه ما رفتیم ناهار بیرون و هوا حسابی سرد شد و باد و این برنامه ها شما هم همش کلاهت رو در میاوردی و زیپ سویی شرتت تو دهنت بود ناهار برات سوپ برده بودم خوردی برا اولین بارم الوچه خوردی و کمی بازی کردی و بعد چند ساعت توی هوای بارونی و عالی خوابیدی   قبلش رفتیم فروشگاه فرهنگیا که راهش طولانی شد شما این جوری لالا کردی       ...
28 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاسمین می باشد