یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

یاسمین

تولدت مبارک یاسمینم ...

1392/8/7 16:45
نویسنده : مامانی
5,917 بازدید
اشتراک گذاری

هر روز برایت رویایی باشد در دست نه دوردست

عشقی باشد در دل نه در سر

و دلیلی باشد برای زندگی نه روز مره گی

تولدت مبارک

 http://www.web.iran-forum.ir/uploads/posts/2011-09/1315001952_8.jpg


هدیه ای از آسمان برای؛ روز تولدت رسید. و دیدم هیچ چیز گلم را جز عشق لایق نیست.

 

 

 

امروز با شكوهترین روز هستیست روزی كه آفریدگار تو را به جهان هدیه داد 

و من میترسم به تو تبریكی بگویم كه شایسته تو نباشد

به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی تولدت مبارك

 


1

تمام دقایق مانده از عمرم به همراه زیبا ترین بوسه های عاشقانه هدیه ای برای روز تولد تو . . .

 

 

نيما يوشيج در تولد يك سالگي پسرش نوشت: پسرم يك بهار ، يك تابستان ، يك پاييز و يك زمستان را ديدي زين پس همه چيز جهان تكراريست جز محبت و مهرباني...

.

.

.

.

و الان من به تو میگم دختر تا میتوانی مهربانی کن


سلام یاسمینم امروز یکساله شدی گل مامان تولدت مبارک عزیزم

 

 

 

یکسال گذشت یکسال شیرین یکسال خیلی سخت

قربونت برم نفسم پارسال همش فکر میکردم چطور از پس دوتا وروجک بربیام اما خدا رو شکر بودن تو باعث شد الان با یک نفس عمیق با یه حس خودخواهانه و خود پرستانه بزنم روی شونه ی خودم و بگم آفرین با یه حس پیروزمندانه بگم تونستم ای کاش میشد بلند فریاد بزنم و بگم تونستم

یاس عزیزم اومدم تولدت رو تبریک بگم اما احساساتم خیلی شدید داره خودش مینویسه نمیذاره شیک و مجلسی یه پست تولد رسمی بنویسم دوست داره بدونی چرا بهشت زیر پای مادره...

گل مهربونم دوتا بچه ی ناز و شیطون پشت سر هم خیلی سخته باورت میشه شبهایی که خدا از آسمون میومد پیشمون و به من کمک میکرد وقتی بابایی سر کار بود بتونم شما رو بخوابونم میدونی اگر خدا نبود چی میشد وای یاس مهربونم شبا کلی نذر میکردم زیارت عاشورا و حدیث کسا تا شما بخوابید تا نازنینم یک وقت غصه نخوره تا بتونم برا هردوتون مامان خوبی باشم 

یاس شیرینم شبهایی که تنهایی توی پتو میذاشتمت کمرم نا نداشت اشکم درمیومد اما نه تو از رو میرفتی بخوابی نه من از رو میرفتم و همچنان تکونت میدادم

یاس خوشبوی من وقتهایی که تو تو بغلم بودی و آبجی نازنین کنارم با یه دست غذا میپختم با یه دست سیب زمینی خلال میکردم با یه دست برنج و صاف میکردم با یه دست ظرف میشستم و دست دیگم مال شما بود که تو بغلم بودی

یاس مامان وقتی خواهری رو از پوشک گرفتم همینجوری که شیر میخوردی شلنگ رو بین زانوم میذاشتم و شما تو بغلم و آبجی رو میشستم حتی خدا شاهده تو تو بغلم بودی آبجی رو سر پا میگرفتم باورت میشه شاید الان دیگه خودم باورم نشه که چطور این کارها رو میکردم ...

شما یادت نمیاد کلی زحمت میکشیدم میخوابوندمتون اون یکی بیار میشد گریه میکرد خواهرش از صداش بیدار میشد و من دوباره باید هردو رو میخوابوندم

شما یادت نمیاد یه وقتهایی هردوتونو باهم بغل میکردم سی دی پورنگ رو میذاشتیم و بچه میشدم بچه به بغل میدویدم و شعر میخوندم

وای یاسمین ازت ممنونم که اومدی پیشمون از اینکه دخترم شدی خواهر نازنین شدی وای یاسمین وقتی میگی ماما وقتی شیطونی میکنی تا نگاهت میکنم میدویی فرار میکنی وقتی با عجله دنبال فضولی جدیدت میری و صد بار میخوری زمین ریسه میری از خنده وقتی موهای نازنین زهرا رو میکشی و جیغ میزنی وقتی میل به خوردن نداری و تا آبجی رو میبینی اشتهات باز میشه وقتی میدویی انگشت کوچولوت رو میگیری سمت چیزی و میگی از اینا یا میگی این چیه وقتی اسباب بازی میگیری دستت و ذوق میکنی وقتی پارچه زیر سفره رو میبینی میدویی میشینی سر سفره منتظر غذا وای که هر لحظه بیشتر عشقت میشم

خوشگلم نفسم میدونم از این به بعد چه لحظه های شیرینی رو دوباره میخوام تجربه کنم حرف زدنت بازی کردنت همه چیزت برام شییرینه و انتظارش رو میکشم

 

عزیزم امیدوارم هزار ساله بشی همیشه سالم و سرحال انشالله تو پست بعدی عکسهای تولدت رو میذارم قشنگم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان یاسمن و محمد پارسا
4 آبان 92 7:05
تولدت مبارک وروجک کوچولو
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاسمین می باشد